این روزا دچار یه رخوت عمیییییق شدم
حس انجام هیچ کاری رو ندارم
خستهم
تا قبل از این تنهایی اذیتم میکرد
الآن فکر به اینکه خب این نگاه کردنهای پ و ا از سر چی میتونه باشه؟؟
اگه از علاقه باشه کافی نیست!
بعد بهشون لعنت میفرستی که خب چرا هیچ حرفی نمیزنن؟؟ چرا لال شدن؟؟
چرا حداقل تکلیف منو روشن نمیکنن!
میدونم
زده به سرم
یه حسی بهم میگه باید برم روانشناس.
و یه حس قوی تری میگه من اختلال دو قطبی گرفتم.
خستهم
خسته از همه چیز
دلم میخواست الآن شمال بودم
دلم جادههای سبز اونجا رو میخواد
دلم کردستان و کرمانشاه میخواد زیر سایهی درختهای سبزش. کنار یه زود دراز کشیده باشم و نفس بکشم. نفس!
درباره این سایت